
خیلی دوست ندارد نگاه جنسیتی به شغلی که انتخاب
کرده داشته باشیم. بارها درحین صحبت عنوان میکند رانندگی، زن و مرد
نمیشناسد و تنها تفاوت او با دیگر خانمها، رانندگی او با اتوبوس است.
خیلی دوست ندارد نگاه جنسیتی به شغلی که
انتخاب کرده داشته باشیم. بارها درحین صحبت عنوان میکند رانندگی، زن و مرد
نمیشناسد و تنها تفاوت او با دیگر خانمها، رانندگی او با اتوبوس است.
گرچه در سالهای اخیر بانوان در بسیاری از محیطهایکاری حضور پیدا
کردهاند و فعالیت آنها در جامعه و مشاغل مختلف زیاد شده اما باید قبول کرد
که شغل او هر انسانی را با انواع سؤالات درگیر میکند و دوست دارد پای
صحبتش بنشیند و از او بخواهد درباره زندگی و کارش حرف بزند. ما هم برای
پاسخ به این سؤالات، مسیر ترمینال جنوب تا میدان رسالت را سوار اتوبوس نرگس
اسدپور شدیم و او برای ما از چگونگی گرایش به این شغل، سختیهای کار و از
همه مهمتر نگاه مردم به کارش حرف زد.
وقتی پشت فرمان اتوبوس مینشیند، احساس میکنی بانوی ریزنقشی درحال رانندگی
است اما نرگس اسدپور چنان غرق در رانندگی میشود و دوست دارد بااحتیاط و
قانونمند رانندگی کند که در صندلی اتوبوس فرو میرود و دودستی فرمان را
میچسبد. همه تمرکز او به رانندگی است و همین خصلت باعث شده، خوشبختانه در
این 6سال تصادف نکند و همه مسافرها از او راضی باشند. اسدپور هر روز ساعت7
مسافرانش را از ترمینال جنوب در منطقه ما سوار اتوبوس کرده و به شهرستان
گلپایگان میبرد. بعدازظهرها هم حدود ساعت19 به ترمینال جنوب میرسد و از
آنجا که هر روز اتوبوس را به مالکش برمیگرداند، برخی مسافران را تا میدان
رسالت جابهجا میکند. وی درباره انتخاب شغل رانندگی اتوبوس میگوید: «به
نظر من رانندگی ارثی است. تعدادی از بستگان ما هم پایه یک داشتند و دایی و
همسرم راننده ماشین سنگین هستند. این ارثیه خانوادگی به من هم رسید و سال88
پایه یک گرفتم.»
علاقه، من را به این کار کشاند
این بانوی 37ساله نزدیک به 18ماه راننده اتوبوسهای تندرو در خط آزادی ــ
تهرانپارس بوده است. وی درباره چگونگی دریافت پایه یک رانندگی میگوید: «از
سن کم به رانندگی خودروهای سنگین علاقه داشتم تا اینکه فرصتی پیش آمد در
شرکت واحد اتوبوسرانی کلاسهای رانندگی را سپری کنم. از آنجا که همیشه دوست
داشتم قانونمند رانندگی کنم، هیچوقت تا قبل از گرفتن گواهینامه رانندگی
پشت فرمان ننشستم. آن زمان در شرکت واحد برای جذب رانندگان خانم فراخوان
داده بودند. من هم در کلاسها شرکت کردم و توانستم راننده اتوبوس در خط یک
اتوبوسهای تندرو شوم. بعدها از رانندگان خانم خواستند خودشان را بازخرید
کنند. آن زمان 12، 13 راننده خانم بودیم و مجبور به ترک کارمان شدیم اما من
از کارم منصرف نشدم. اینطور بود که رانندگی اتوبوس بین شهری را انتخاب
کردم و حالا 4سال و نیم از آن موقع میگذرد.»
در این منطقه به دنیا آمدم
جالب است بدانید که این راننده حرفهای اتوبوس سال 1357 در محله نازیآباد
به دنیا آمده و خاطرات زیادی از زادگاهش دارد. اسدپور همراه خانوادهاش
مدتی هم در محله هزاردستگاه ساکن بوده و 20سال پیش به منطقه11 مهاجرت کرده و
حالا همراه همسرش در آنجا زندگی میکند. پدرش بازنشسته اداره آموزش و
پرورش و مادرش خانهدار است. وقتی از او میپرسیم چطور توانسته خانوادهاش
را راضی کند که وارد این شغل شود، میگوید: «درست است که بافت منطقه ما
مذهبی بود و آن زمان خیلی از خانوادهها حتی اجازه نمیدادند دخترهایشان
در کلاسهای هنری و ورزشی شرکت کنند اما خوشبختانه خانواده من چنین خصلتی
نداشتند. پدرم فرهنگی بود و دوست داشت روی پاهای خود بایستم. مادرم نیز به
خواستههای من احترام میگذاشت و دوست داشت سراغکاری بروم که دوست دارم.
وقتی هم به آنها گفتم دوست دارم در کلاسهای شرکت واحد شرکت کنم تا راننده
اتوبوس شوم، مخالفت نکردند.»
همسرم با شغل من مخالف نیست
«در زمان ازدواج، همسرم از شغل من باخبر بود و خوشبختانه هیچ مخالفتی با
کارم نداشت و حالا هم ندارد. او هم رانندهتریلی است و گواهینامه پایه یک
دارد. حتی مدتی بهعنوان کمک راننده با او به شهرستان میرفتم.» اسدپور با
بیان این جملات ادامه میدهد: «من و همسرم طوری برنامهریزی کردهایم که
کارمان آسیبی به زندگی مشترکمان نزند. خوشبختانه محیط کارم نیز بسیار خوب
است. همکاران تعاونی، مهماندار اتوبوس، رانندههای خط و مسافرها هم رفتار
بسیار خوبی دارند و هیچ مشکلی از لحاظ امنیت ندارم.» اسدپور درحال حاضر
فرزند ندارد، به همین خاطر دغدغه بچهداری ندارد و برنامههای خود را به
گونهای تنظیم میکند که از رفت و آمدهای فامیلی عقب نماند. شاید همین
دلایل باعث شده در شیفت روز کار کند و عصرها به خانه برگردد. همسایههای او
از شغلش باخبرند و اسدپور میگوید: «اوایل با شنیدن این خبر تعجب کردند و
باورشان نشد اما حالا به همدیگر عادت کردهایم.»
احساس زنانهام را گم نکردهام!
اسدپور مایل نیست درباره انتخاب این شغل مردانه صحبت کند چراکه میگوید این
هم یک شغل مانند دیگر شغلها است. وقتی از او میپرسیم آیا این شغل تغییری
در روحیه زنانه او ایجاد کرده یا نه، با قاطعیت میگوید: «خیر. مگر میشود
کار در فضای مردانه، روح لطیف زن را از وجودش دور کند؟ حداقل، من نخواستم
اینطور باشم. دوست دارم همیشه اخلاق و روحیات زنانهام را داشته باشم و
خانم بودنم را حفظ کنم.» اما به هرحال این شغل تاحدی توانسته بر برخی
رفتارهای اسدپور اثر بگذارد که میتوان به افزایش مقاومت و صبوری او اشاره
کرد. وقتی این موضوع را به او میگوییم، با تأیید حرفمان پاسخ میدهد:
«هرکاری سختی و مشکلات خود را دارد. من هم با این سختیها کنار آمدهام و
حقیقتش را بخواهید، علاقه من به این شغل باعث شده مشکلات را راحتتر تحمل
کنم.» صحبت که به اینجا میرسد، از او میپرسیم آیا روحیات زنانهاش باعث
شده که با دیدن یک تصادف در جاده گریه کند؟ اسدپور میگوید: «به هرحال
هرانسانی با دیدن حوادث دلخراش ناراحت میشود. این موضوع ربطی به خانم یا
آقا بودن ندارد چون دیدن حوادث در جاده، خیلی از رانندههای آقا را هم
ناراحت میکند. ما در جاده کار میکنیم اما اجازه ندادهایم جاده بر روحیات
و حس انساندوستی ما غلبه کند و آدم بیاحساسی شویم.» وی پس از مکث کوتاهی
ادامه میدهد: «چندوقت پیش راننده یک پراید به خاطر خواب آلودگی تصادف و
فوت کرده بود. با دیدن این صحنه خیلی ناراحت شدم و فکرم چندروز درگیر بود.
سال90 هم که از لاهیجان به سمت تهران میآمدم، اتوبوسی دیدم که با یک
تریلی تصادف کرده بود. بار تریلی تیرآهن بود و متأسفانه مهماندار و راننده
به خاطر برخورد با تیرآهنها فوت کرده بودند. آن روز هم خیلی ناراحت شدم و
جزو بدترین خاطرات کاری من است.»
آدم پول جمع کنی نیستم
اسدپور از ترمینال جنوب تا شهرستان گلپایگان رانندگی میکند و همین مسیر را
برمیگردد. این خط نیاز به کمک راننده ندارد و خودش همه مسیر را رانندگی
میکند که با احتساب انتظار برای سوار و پیاده شدن مسافر، حدود 10ساعت از
وقت او را میگیرد. اسدپور در قبال این کار از مالک اتوبوس مزد میگیرد که
از آن راضی است. وقتی از این راننده حرفهای اتوبوس میپرسیم دستمزد خود را
چطور خرج میکند، میگوید: «مثل همه مردم خرج زندگی میکنم. همسرم هم با
دستمزد منکاری ندارد و نمیپرسد چقدر پول دارم یا چطور خرج کردهام.
اصولاً من آدم پول جمع کنی نیستم! دنیا را مثل اتوبوسی میبینم که یک روز
باید از آن پیاده شویم. همه ما مسافریم و حرص خوردن و پول جمع کردن فایده
ندارد.» از او میپرسیم اگر خودش مالک اتوبوس بود، آیا آن را میفروخت تا
با سود بانکی زندگیاش را بچرخاند؟ اسدپور بدون تأمل پاسخ منفی میدهد و
میگوید: «کار به انسان سلامتی و روحیه میدهد. دوست ندارم از کار دست بکشم
و در خانه بنشینم و با خودم بگویم چون پول دارم، پس لازم نیست تلاش کنم.»
اگر مشکل رانندهها حل شود...
حقوق رانندهها از طرف سازمان پایانهها و ترمینالها تعیین میشود. اسدپور
از حقوق دریافتی خود راضی است اما این را هم میگوید که بیشتر همکارانش از
این حقوق راضی نیستند: «بیشترین دلیل نارضایتی همکارانم، ازبین رفتن سختی
کار از شغل ما است. سختی کار از شغل رانندگی اتوبوس لغو شده و از طرف دیگر
رانندهها باید خودشان حق بیمه پرداخت کنند. اگر حق بیمه هم ندهند، کارت
هوشمند آنها از اعتبار ساقط میشود.» وی درباره مشکلات رانندگی در خارج از
شهر میگوید: «وضع آسفالت خیلی از جادهها خوب نیست و رانندهها را به مشکل
میاندازد. روشنایی در برخی جادهها هم مناسب نیست که باعث تصادف خودروها
میشود. البته من در شیفت روز کار میکنم و مشکلی در این زمینه ندارم ضمن
اینکه جاده قم روشنایی کافی دارد. مشکل دیگر رانندهها مشاجره برخی مسافرها
با همدیگر است. عدهای از مسافرها رعایت حال دیگران را نمیکنند و
بهعنوان مثال با صدای بلند با تلفن همراه یا فرد بغل دستی خود حرف
میزنند.»
نباید در زندگی نمره منفی گرفت
اسدپور تاکنون نمره منفی در رانندگی نگرفته اما چندبار جریمه شده که آن هم
مربوط به رانندگی او نبوده است. وی میگوید: «یکبار به خاطر سوارکردن
مسافرهای خانم در ردیف اول جریمه شدم. نشستن خانمها در صندلی جلوی اتوبوس
جریمه دارد و قانون هم برای همه یکسان است حتی اگر راننده خانم باشد.
چندبار هم مأموران راهنمایی و رانندگی به خاطر اینکه مسافرها کمربند ایمنی
نبسته بودند، من را جریمه کردند. بارها به مسافرها میگوییم کمربند ایمنی
ببندند اما بعضیها توجه نمیکنند. هر دقیقه هم نمیتوانیم سرکشی کنیم و
بفهمیم کمربند را بستهاند یا نه.» او خوشحال است که جریمههایش به خاطر
بیتوجهی به قوانین راهنمایی و رانندگی نبوده و با لبخندی بر لب میگوید:
«امیدوارم که در زندگی نمره منفی نگیریم.» وقتی از او میپرسیم تا به حال
برای کسی قفل فرمان کشیده یا نه، میگوید: «خدا نکند! این کارها در شأن ما
مسلمانها نیست. باید در رانندگی حوصله داشت و با دیگران کنار آمد.»
سیگار، تخمه و چای از تنقلات خیلی از رانندهها بهخصوص راننده خودروهای
سنگین به شمار میرود. اسدپور میگوید: «با همه آنها مخالفم بهخصوص هنگام
رانندگی. با چای هم که اصلاً میانه خوبی ندارم و فقط بین راه در رستورانی
که در شهر قم توقف داریم، گاهی اوقات غذا میخورم.» او حتی اجازه نمیدهد
مسافری در پلههای اتوبوسش سیگار بکشد و میگوید: «مسافرها میدانند سیگار
کشیدن در این ماشین ممنوع است و اجازه این کار را به کسی نمیدهم.» اسدپور
به تمیزی اتوبوس هم حساس است. وی میگوید: «خوشبختانه مهماندار اتوبوس به
این موضوع دقت زیادی دارد و همیشه داخل اتوبوس تمیز است. خیلی از مسافرها
هم مراعات میکنند و آشغال کف ماشین نمیریزند.»
سفر روزانه با 60مسافر
«من این کار را خیلی دوست دارم و هر روز با 60مسافر مختلف سفر میکنم.
همیشه سعی کردهام خودم را با آنها هماهنگ کنم. گاهی پیش میآید که عدهای
برای شرکت در مراسم ختم به شهرستان میروند و گاهی برای شرکت در جشن عروسی.
در چنین شرایطی باید مراعات حال مسافران را بکنیم و ناراحتی یا شادی
خودمان را به آنها تحمیل نکنیم.» اسدپور با بیان این جملات ادامه میدهد:
«مسافرها و خانواده آنها به سالم رسیدن به مقصد فکر میکنند بنابراین
مهمترین وظیفه ما رانندگی صحیح و سالم رساندن مسافرها به مقصد است. ما
مسئول جان مسافرها هستیم و این موضوع باید همیشه مدنظرمان باشد.»
اسدپور برای رفت و آمد در شهر از خودرو شخصی استفاده میکند. وقتی از او
میپرسیم آیا حوصله رانندگی با خودرو سبک در شهر و ترافیک دارد یا خیر،
میگوید: «رانندگی در شهر و خارج از شهر با همدیگر فرق دارد ولی باید همیشه
قانون را رعایت کرد. من هم همیشه سعی میکنم در شهر براساس قوانین و شرایط
رانندگی کنم و از همه مهمتر حوصله داشته باشم چون در سطح شهر رانندههای
زیادی پیدا میشود که به قوانین احترام نمیگذارند یا به تازگی رانندگی را
شروع کردهاند. به همین خاطر چنین افرادی احتمال برخورد با خودروهای دیگر
را دارند و باید مراقب آنها بود.»
همیشه شاهد گردش چندباره برخی از اتوبوسها دور ترمینال جنوب هستیم تا در
بزرگراه بعثت مسافر پیدا کنند. این کار ضمن شلوغی و ایجاد ترافیک در این
قسمت از منطقه ما، آلودگی هوا و آلودگی صوتی را زیاد میکند. اسدپور چنین
کاری انجام نمیدهد چراکه هر روز مسافرها از تعاونی17 بلیت گرفته و در حیاط
ترمینال سوار اتوبوس او میشوند. وی بااشاره به کاهش تعداد مسافران در
چند روز اخیر میگوید: «مسافرت در ماه مبارک رمضان کم میشود و به همین
خاطر خیلی از اتوبوسها با تعداد کمی مسافر راهی مقصد میشوند.»
رشتههای
مورد علاقه من
نرگس اسدپور زمانی که در منطقه ما ساکن بود، به مجموعه ورزشی مرغوبکار
میرفت و والیبال بازی میکرد. او مربی والیبال این مجموعه بود و در تیم
مدرسه هم بازی میکرد. حتی یکبار همراه دوستانش در مسابقات والیبال محلهها
رتبه آورد. این راننده اتوبوس به موسیقی هم علاقه دارد و این روزها
بهصورت حرفهای کیبورد و سنتور مینوازد. به گفته خودش اگر راننده اتوبوس
نمیشد، حتماً تدریس این رشتهها را دنبال میکرد. اسدپور زمانی که در
منطقه ما ساکن بود، در مدارس امیدوار (جواد موفقیان) و شهید اول درس خوانده
و دیپلم تجربی دارد. به گفته خودش آن زمان امکانات مدرسه و محل زندگیاش
نسبت به محلههای همجوار خوب بود و سختی زیادی برای تحصیل نکشید. نازیآباد
را از بهترین محلههای تهران میداند چراکه فضای سبز زیادی دارد و
همسایهها با همدیگر روابط عمیقی دارند. او اهالی نازیآباد و هزاردستگاه
را افرادی بامرام و بامعرفت میداند و میگوید: «از زمانی که از این محله
رفتهایم، دوستان و همکلاسیهایم را ندیدهام. به آنها اگر این گزارش را
میخوانند، سلام میکنم و امیدوارم یک روز آنها را ببینم.» بزرگترین آرزوی
این راننده اتوبوس در زندگی، راهاندازی یک تعاونی با تعداد زیادی راننده
اتوبوس نیست چراکه او اعتقاد دارد چنین مسائلی آرزو به حساب نمیآید و
امکان از دست دادنش خیلی زیاد است. او سلامتی همه بزرگترها بهخصوص پدر و
مادرش را مهمترین آرزوی زندگیاش میداند و امیدوار است سایه آنها همیشه
بالای سرش باشد.