به سایت بزرگ.اتوبوس./همسفرجاده/hamsafarjade/خوش آمدید
به سایت بزرگ.اتوبوس./همسفرجاده/hamsafarjade/خوش آمدید

به سایت بزرگ.اتوبوس./همسفرجاده/hamsafarjade/خوش آمدید

bus

گذر از پیچ جاده با فرمان یک زن!

- ساعت ۱۰:۴۵ دقیقه؛ اصفهان، پایانه کاوه؛ اتوبوس اصفهان-تهران 
همهمه خداحافظی مردم ، گرمای هوا و دلهره رسیدن به کلاس درس کلافه ام کرده بود و خداخدا می کردم که اتوبوس راه بیافتد.
سرم را برگرداندم، زنی لاغر اندام با صورتی تکیده اما خوش لباس وارد شد، نگاهی به اتوبوس انداخت، گمان کردم که دنبال جایش می گردد، اما در کمال ناباوری، با اعتماد به نفس کامل رو به مردی که بیرون ایستاده بود کرد و با لحنی مقتدرانه گفت: تکمیل. 
زن به سمت صندلی راننده رفت، نشست، در اتوبوس را بست و فرمان به دست گرفت؛  ناگهان همه سرها به سمت راننده چرخید؛ همهمه خداحافظی های بلند به پچ پچ های غریب وصل شد؛ مسافران

از کودکی علاقه زیادی به رانندگی داشتم؛ وقتی پدرم رانندگی می کردم تمام نگاهم به پاهای پدرم بود که چه وقت ترمز می کنه و چه وقت کلاج می گیره؛ همین علاقه باعث شد سال ۶۴ گواهی نامه رانندگی رو بگیرم. به همین دلیل پس از ازدواج در یک آموزشگاه رانندگی به عنوان مربی مشغول به کار شدم
با تعجب به هم نگاه می کردند؛ یکی می پرسید و دیگری غرولند می کرد؛ یعنی راننده اتوبوس یک زن است؟ پچ پچ مسافران بالا رفت؛ خدایا به کشتنمان ندهد؛ چطور یک زن می تواند ماشینی به این سنگینی را هدایت کند؛ من که تصورش هم نمی توانم بکنم؛ در همین حین با توضیح یکی از مسافران متوجه شدم که نامش مهین جلالی است وشغلش رانندگی؛ کنجکاوی غریزی شغلم از یک سو و نگرانی به سلامت رسیدن از سویی دیگر باب صحبتمان را باز کرد و ادامه اش را موکول کرد به استراحت بین راه.
ساعت ۱۳:۳۰ دقیقه بعدازظهر؛ 
نیم ساعت برای نماز و ناهار؛ زود برگردید؛ این را گفت و پیاده شد.

- (خسته نباشید خانم جلالی) چرا رانندگی بین راهی؟ 
از کودکی علاقه زیادی به رانندگی داشتم؛ وقتی پدرم رانندگی می کردم تمام نگاهم به پاهای پدرم بود که چه وقت ترمز می کنه و چه وقت کلاج می گیره؛ همین علاقه باعث شد سال ۶۴ گواهی نامه رانندگی رو بگیرم. به همین دلیل پس از ازدواج در یک آموزشگاه رانندگی به عنوان مربی مشغول به کار شدم؛ ولی چون علاقه زیادی به ماشین سنگین داشتم سال ۷۰ برای گرفتن گواهینامه پایه یک اقدام کردم که موفق هم شدم اما متاسفانه در همین سالها شوهرم به سرطان مبتلا شد و دار فانی را وداع گفت، من مانده بودم و ۵ بچه؛
من که علاقه زیادی به رانندگی با ماشین های سنگین داشتم چند بار پشت رل ماشین برادرم نشسته بودم و از این کار احساس خوشحالی زیادی می کردم تا این که پس از گرفتن گواهینامه پایه یک از طریق یکی از بستگانمان که دارای مسوولیتی در ترمینال اتوبوسرانی بین شهری اصفهان بود، قضیه علاقه ام به رانندگی اتوبوس و این که می خواهم از این طریق کمکی به تامین معاش خانواده کنم را مطرح کردم و چون گواهینامه داشتم ، خوشبختانه پیشنهادم پذیرفته شد. برای اولین بار بود که یک زن راننده اتوبوس می شد. اوایل به عنوان کمک راننده مشغول بودم مثلا از پلیس راه اصفهان تا میمه رانندگی می کردم اما روز به روز یک ساعت به رانندگی من اضافه می
تمام طول مسیر نگاهم به رانندگی او بود؛ مردانه رانندگی می کرد اما الفاظش مردانه نبود، کمتر ظرافتهای زنانه دارد. انگار در این سال ها آموخته که باید رفتاری مردانه داشته باشد، با چاشنی محبت
شد تا الان که خودم تمام طول مسیر را می نشینم.
-خانواده تان چه عکس العملی داشتند؟ بچه هایم از شغلم راضی هستم و اصلا مخالفتی نداشتند، یه جورایی بهم افتخار می کنند. 
خوشبختانه بچه ها همه موفق شدند، یکی از پسرام مثل خودم راننده اتوبوس شده و اوایل با هم کار می کردیم؛ یکی از پسرام مهندس برق و دیگری مهندس نساجی است؛ دو دخترم هم لیسانس زبان دارند؛ ۴ تا از فرزندانم ازدواج کردند و فقط پسر کوچکترم با من زندگی می کند.
-عروس ها و دامادهایتان با شغل شما چطور برخورد کردند؟ آنها هم مشکلی با شغل من نداشتند حتی خوشحال هم هستند به طوری که گاهی عروس هام با من همراه می شوند تا رانندگی من را ببیند و به من افتخار کنند.
- شما همیشه در سفر هستید پس چطور به خانه و امور زندگی تان رسیدگی می کنید؟ از وقتی شوهرم فوت کرد، به همه کارهایم نظم دادم چون باید بیرون از منزل هم کار می کردم؛ شعار نمی دهم واقعا در کارهایم نظم داشتم؛ کارهای خانه را انجام می دهم، غذا برای روزی که نیستم آماده می کنم. اکنون نیز هر دوهفته یکبار همه فرزندانم را دعوت میکنم تا همدیگر را ببینیم؛ فقط دلم برای نوه هایم خیلی تنگ می شود، خیلی دوستشان دارم.
عکس نوه هایش را بیرون آورد و نشانم داد؛ الان خیلی دلم برایشان تنگ شده...
تا حالا تصادف هم کرده اید؟ 
دخترجان دیر شد بقیه سوالها بماند برای وقتی که رسیدیم.
 تمام طول مسیر نگاهم به رانندگی او بود؛ مردانه رانندگی می کرد اما الفاظش مردانه نبود، کمتر ظرافتهای زنانه دارد. انگار در این سال ها آموخته که باید رفتاری مردانه داشته باشد، با چاشنی
از رانندگی هیچ وقت احساس خستگی نمی کنم؛ یعنی اولین باری که رانندگی اتوبوس را شروع کردم به مشهد رفتم، پابوس آقا امام رضا(ع)، از آقا خواستم که اکنون که قدم در این راه گذاشتم کمکم کند تا هیچ وقت احساس خستگی نکنم
محبت.
- مسافران برایش میوه و چایی و تخمه می بردند اما نمی خورد و مدام چیزی زیر لب زمزمه می کرد... 
-ساعت۱۶ ، تهران؛ پایانه بیهقی.
خانم خسته که نیستید؟
نه دخترجان ؛ از رانندگی هیچ وقت احساس خستگی نمی کنم؛ یعنی اولین باری که رانندگی اتوبوس را شروع کردم به مشهد رفتم، پابوس آقا امام رضا(ع)، از آقا خواستم که اکنون که قدم در این راه گذاشتم کمکم کند تا هیچ وقت احساس خستگی نکنم.
بیا برویم روی صندلی بشینیم البته ببخشید که باید توی اتوبوس بنشینیم؛ در پایانه ها استراحتگاه برای رانندگان مرد است؛ جایی برای من راننده زن نیست. 
- پس شما چکار می کنید؟ - می گویند به نمازخانه برو و استراحت کن اما نمازخانه که جای استراحت نیست! معمولا سعی می کنم زیاد در پایانه ها نمانم.
اما وقتی به مشهد می روم خیلی خوب است به حرم آقا می روم برای زیارت
-توی راه که می آمدیم زیر لب چیزی زمزمه می کردید به عادت رانندگان اتوبوس شعر می خواندید؟نه، دعا می خواندم. دعاهای ارتباط با خدا را حفظ کرده ام، در مسیر معمولا دعاها را می خوانیم؛ وقتی دعا می خوانم انگار مسیر طولانی سفر برایم کوتاه می شود؛
-تاکنون تصادف هم کرده اید؟نه به لطف خدا تاحالا یه تصادف هم نداشتم فقط عید پارسال بود که بهم زنگ زدند که باید برم مشهد، با اینکه تصمیم گرفته بودم عید کنار خانواده باشم اما چون اسم مشهد را شنیدیم نتونستم نه بگم قبول کردم.
به جندق که رسیدیم ماشین را به کمک راننده دادم و رفتم یه کم استراحت کنم اما در بین راه ماشین روبرویی منحرف می شه و کمک راننده برای اینکه به ماشین روبرو نزنه به چپ منحرف شد. من آخر اتوبوس گیر کرده بودم و هیچ کس صدای منو نمی شنید، دیگه بالاخره
در زندگی ام از تنها چیزی که نمی ترسم رانندگی در جاده است، بلکه هنگام رانندگی در جاده سعی می کنم تمام حواسم به رانندگی باشد، اما از آنجا که سرعت اتوبوس در جاده از سواری های معمولی بیشتر است
با مشت آنقدر به آخر اتوبوس زدم که ماموران آتش نشانی متوجه شدند و منو نجات دادند، توی این حادثه از ناحیه کمر آسیب دیدم.

- برخورد مسافران مرد و راننده های دیگر با شما چطور بود؟
اوایل همه تعجب می کردند، معمولا سرها می آمد وسط اتوبوس، نگاهها به من خیلی سنگین بود، همه پچ پچ می کردند که نکنه بکشتمون، اما وقتی به وسط راه می رسیدیم همه خوشحال بودند مخصوصا خانم ها، می آمدند ازم تشکر می کردند و می گفتند که باعث افتخار خانم هایی و روی مردا را کم کردی! برایم میوه وآجیل می آوردند.
رانندگان مرد هم اول تعجب کرده بودند فکر نمی کردند که من بتونم از پس این کار بر بیام اما به لطف خدا تونستم توی کارم موفق بشم.
-در موقع خرابی اتوبوس تصور راننده ای آچار به دست زیر اتوبوس برایمان تداعی می شود؛ تا حالا شده توی مسیر اتوبوس تان خراب شود؟
بله یکبار توی جاده نطنز اتوبوس خراب شد که سریع با شرکت هماهنگ کردم و مسافران را با اتوبوس های دیگه راهی تهران کردم و خودم تا صبح ایستادم تا شرکت، مکانیک فرستاد و اتوبوس را درست کرد. 
- تا حالا شده که از رانندگی کردن بترسید؟ در زندگی ام از تنها چیزی که نمی ترسم رانندگی در جاده است، بلکه هنگام رانندگی در جاده سعی می کنم تمام حواسم به رانندگی باشد، اما از آنجا که سرعت اتوبوس در جاده از سواری های معمولی بیشتر است ، در مواردی بوده که وقتی یک راننده که بیشتر هم سواری های شخصی هستند وقتی کمی به اتوبوس نزدیک می شوند با دیدن این صحنه که یک زن راننده است به خیال این که زنها در رانندگی خیلی ترسو هستند سعی می کند جلوی اتوبوس
اما هیچ وقت سعی نمی کنم حتی با رانندگان معدودی که در راه قصد مشکل تراشی دارند، کل بیندازم ، بلکه می کوشم با خونسردی از آنها عبور کنم . این طوری هم آنها را متوجه خطایشان می کنم ، هم آب توی دل مسافرانم تکان نمی خورد
بیفتد و به من راه عبور ندهد. به هر حال اگرچه آنقدر سفر کرده ام که دیگر جاده را مثل کف دست می شناسم ، اما هیچ وقت سعی نمی کنم حتی با رانندگان معدودی که در راه قصد مشکل تراشی دارند، توجهی کنم، بلکه می کوشم با خونسردی از آنها عبور کنم . این طوری هم آنها را متوجه خطایشان می کنم ، هم آب توی دل مسافرانم تکان نمی خورد.
-و یک خاطره خوب؟یکبار دبیران باغ بهادران را به اردبیل بردم ؛ در بین راه انها خیلی خوشحال بودند و احساس راحتی می کردند چون همگی زن بودیم، واقعا به همگی مان خیلی خوش گذشت، هر بار به من زنگ می زنند و می خواهند که یکبار دیگر راننده شان شوم.
- به غیر از شما رانندگان زن دیگری در این مسیر هستند؟ به تازگی ۳ راننده زن در این خط به عنوان راننده کمکی فعال شده اند و من از این موضوع بسیار خوشحال هستم. 
- دوست دارید که بازنشسته شوید؟
- کمی مکث کرد و گفت دوست دارم که بازنشسته شوم اما وقتی که فکر میکنم باید خانه نشنین شوم آزارم می دهد به خاطر همین ترجیح می دهم که بازنشسته نشوم.
راستی خانم جلالی نگفتید چند سال دارید؟
دخترجان تو خودت دختری نمی دانی نباید این سوال را از یک خانم بپرسی؛
چرا ولی فکر کردم...
نه من مثل بقیه خانم ها نیستم من ۵۷ سال دارم. 
با لهجه تهرانی یکی از رانندگان یادم آمد که در تهران هستم و برای چه آمده ام. 
سریع خودم را جمع و جور و از او خداحافظی می کنم و او با مهربانیش مرا بدرقه می کند.
در بین راه ذهنم درگیر گفته هایش می شود، علاقه او رانندگی است و همت و توانایی زنانه اش به یاری او آمده اند تا او اکنون با غرور و سربلندی از شغلش بگوید؛ اگرچه ظاهری آراسته دارد که نشان از آبروی ما ایرانیان است اما چین و چروک صورتش حکایت از رنج و زحمت است...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد